روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش با تيتر«چه كساني و درباره چه مسالهاي بايد دلواپس باشند؟»نوشت:
ترديدي نيست كه همه ما بايد نسبت به سرنوشت و آينده خود و كشورمان حساس باشيم، نه تنها حساس كه دلواپس و نگران نيز بايد بود؛ آيندهاي كه هر سوي آن را نگاه ميكنيم، دلايل كافي براي اين نگراني وجود دارد. از يك سو در منطقه بحرانخيز خاورميانه قرار داريم كه در چهار سال گذشته تحولات و نابسامانيهاي بزرگي در آن رخ داده و تقريبا در پنج كشور آن جنگ رسمي و كلاسيك يا چريكي وجود دارد و مطالعات آيندهنگرانه جهان تاكيد كرده كه آينده اين منطقه مهمترين بحران سالهاي آينده در نظر تحليلگران سياسي است. اين وضع نه فقط در مرزهاي غربي كه در شرق ايران و در افغانستان و پاكستان نيز كمابيش هست.
از سوي ديگر ايران درگير يك تحريم همهجانبه اقتصادي نيز هست. از نظر داخلي، فقدان وحدت سياسي، بحران آب، آلودگي زيست محيطي، بيكاري، كسري بودجه دولت، فساد اداري باقيمانده از دولت پيش و احتمال بروز اتفاقات پيشبيني نشده مثل زلزله نيز موجب ميشود كه نگاه ما به آينده كشور كه مهد تمدن ايراني است، همراه با نگراني و دلواپسي باشد. در ميان اين مسائل، مذاكرات ايران با ١+٥ اگر مهمترين آنها نباشد، كه نيست، ولي عاجلترين آنها هست و اين حق همه مردم است كه نسبت به سرنوشت اين مذاكرات دلواپس و نگران باشند. اين نگراني و دلواپسي از دو جهت وجود دارد؛ يكي از جهت توافق بد كه به تحقير ملي و نفي منافع ملي منجر شود و ديگر از جهت عدم موافقت با توافق منصفانه كه به دليل ترس از فشارهاي داخلي است. البته متذكر شويم كه «توافق منصفانه» در روابط خارجي مبتني بر قدرت است. اگر كسي يا كشوري با چنين توافقي همراهي نكند، به منزله آن است كه دير يا زود زير بار بدتر از آن خواهد رفت، ولي هميشه اين احتمال وجود دارد كه به دلايل سياسي و جناحي، برخي گروهها امواج احساسي ايجاد كنند و با سوار شدن بر اين امواج بخواهند خود را قهرمان مبارزه با «قرارداد گلستان» معرفي كنند، در حالي كه پيشنويس «قرارداد تركمانچاي» را در آستين خود پنهان كردهاند تا روي ميز قرار دهند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه چگونه ميتوان رفع نگراني كرد؟ و چه موقع بايد دلواپس و نگران بود و خواب را بر چشمهاي خود حرام كرد و در برابر، چه موقع ميتوان راحت خوابيد در حالي كه همه اين مشكلات وجود دارد و ما را احاطه كرده است؟ پاسخ در يك كلام خلاصه ميشود، آزادي نقد. اگر مذاكرهكنندگان و كساني كه مديريت انجام هر يك از اين امور، به ويژه مذاكرات ١+٥ را عهدهدار هستند، قابل نقد باشند و هر كسي بدون لكنت زبان و ترس از متهم يا بازداشت شدن بتواند رفتار و گفتار آنان را نقد كند، در اين صورت هيچ جاي نگراني و دلواپسي نيست. امروز با چنين وضعي مواجهيم.
دولت و گروه مذاكرهكننده را نه تنها ميتوان نقد كرد يا در صداوسيماي بسته به پرسش كشيد و حتي فراتر از معيارهاي يك نظام دموكراتيك نيز آنها را با چالش مواجه كرد، بلكه ميتوان در مجلس كه بايد محيط عقلانيت و گفتوگو باشد، به آنان توهين كرد و بر سرشان فرياد كشيد. همه اينها نشان ميدهد كه جهتگيري مذاكرهكنندگان درست و قابل دفاع است؛ چرا كه از نقد ديگران يا حتي فحاشي و توهين آنان نيز نگراني ندارند.
در مقابل بايد در سالهاي ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ نگران و دلواپس ميبوديم كه هيچ كس حق كوچكترين اظهارنظري درباره عملكرد مذاكرهكننده نداشت. اگر هم كسي چيزي ميگفت جايي كه بتواند منتشر كند نبود. چرا با آزادي نقد خودشان مخالف بودند؟ براي اينكه آنان فاقد اعتماد به نفس درباره سياستهاي خود بودند و توان آن را نداشتند كه از پس منتقدين برآيند. با نخستين انتقادات شيرازه ذهني آنان پاره ميشد و برگهاي آن اوراق ميشد. مشكل در آن دوره اين بود كه حتي نميتوانستيم اين نگراني را ابراز كنيم و اين خود موجب فشار بيشتر به ناظران و مردم ميشد و نوعي احساس توهين و حقارت ميكردند، كه چرا عدهاي بايد به نام مردم ايران حرف بزنند، ولي جرات و شجاعت لازم را براي شنيدن نقد اين دغدغهها نداشته باشند. آيا اينها به آن معناست كه اكنون نبايد نگران بود؟ چرا بايد نگران بود، زيرا ممكن است كه گروه مذاكرهكننده يا دولت به دليل برخي فشارها با توافق قابل قبول موافقت نكنند و از ترس اين جماعت منافع ملي كشور را فداي موقعيت شخصي خود كنند. اين نگراني و دغدغه اصلي است كه بايد به آن توجه داشت.
- شیطان بزرگ و بچه شیطانها!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، یک روز پس از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام، تحلیلی از رابطه ایران و آمریکا ارائه کردند که در عین اختصار و سادگی، از عمق و درایتی عجیب برخوردار بود. ایشان فرمودند؛ «در یک روايتي است كه رسول خدا كه مبعوث شد آن شيطان بزرگ فرياد كرد و شيطانها را دور خودش جمع كرد و اينكه مشكل شد كار بر ما، در اين انقلاب، شيطان بزرگ كه آمريكاست شياطين را با فرياد دور خودش دارد جمع ميكند. و چه بچه شيطانها كه در ايران هستند و چه شيطانهايي كه در خارج هستند، جمع كرده است و هياهو به راه انداخته است...»
این نخستین بار بود که عبارت «شیطان بزرگ» برای آمریکا بکار رفت و رسماً وارد ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران شد و به مرور از مرزهای ایران نیز فراتر رفته و رسانههای بینالمللی نیز بارها از این عبارت برای توصیف آمریکا استفاده کردند. با گذشت 36 سال از این ابداع عجیب بنیانگذار انقلاب اسلامی، این عبارت نه تنها تازگی و دقت خود را از دست نداده بلکه گذشت زمان و فراز و نشیب تاریخ، صحت این عبارت را بیش از پیش تایید کرده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات هفته گذشته خود در مراسم سالگرد 14 خرداد، به ابعاد مختلفی از شخصیت، تفکر و راه حضرت امام(ره) پرداخته و نسبت به تحریف این مکتب اصیل بطور جدی هشدار دادند. حضرت آیتالله العظمی خامنهای در تشریح پنجمین اصل از مبانی فکری امام خاطرنشان کردند: «در بعُد خارجی، امام صریحا در «جبهه مخالفِ قلدران بینالمللی و مستکبران» بود و در حمایت از مظلومان هیچ ملاحظهای نمیکرد. امام رحمهالله با مستکبرین سر آشتی نداشت. واژه «شیطان بزرگ» برای آمریکا یک ابداع عجیب از طرف امام بود. امتداد معرفتی و عملیِ تعبیر «شیطان بزرگ» بسیار زیاد است زیرا وقتی به کسی لقب شیطان داده میشود، رفتار و برخورد و احساسات باید در چارچوب «شیطانصفتی» او باشد. امام تا آخرین روز حیات خود، همین احساس را نسبت به آمریکا داشت و ضمن آنکه تعبیر «شیطان بزرگ» را بهکار میبرد، از بن دندان هم به آن اعتقاد داشت.»
همانگونه که از مبداء و منبع عبارت «شیطان بزرگ» برمیآید، این عبارت صرفاً ترکیب دو کلمه صفت و موصوف نیست و از ریشهای عمیق و معرفتی مبتنی بر آموزههای اصیل اسلامی برخوردار است و به همین دلیل است که گذشت ایام، خدشهای بر آن وارد نمیکند.
آمریکاییها در برهههای مختلف زمانی، با انواع و اقسام ترفندها و ابزارها کوشیدهاند و میکوشند با این خط اصیل مبارزه کنند. یکی از ترفندهای استکبار در این زمینه، جایگزین کردن دیگران به جای خود بوده است که به عنوان نمونه میتوان به تلاش برای جا انداختن «مرگ بر شوروی» به جای «مرگ بر آمریکا» -در دوره شوروی سابق- اشاره کرد. در زمان حاضر نیز رسانههای پرهیاهوی غربی با زیرکی در پی جایگزینی عربستان به جای آمریکا به عنوان شیطان بزرگ هستند. حال آن که آل سعود و سیاستهایش هیچگاه چیزی فراتر از دیکته واشنگتن نبوده و کیست که نداند دربار آل سعود بدون اجازه کاخسفید اجازه نفس کشیدن هم ندارد! با تعبیر امامراحل(ره)، آل سعود و آل خلیفه و صهیونیستها و انگلیس و فرانسه و... بچه شیطانهایی هستند که گرد شیطان بزرگ جمع شده و مجری اوامر آنند.
خط دیگر مخدوش کردن سیاست اصیل و دائمی «شیطان بزرگ» دانستن آمریکا مربوط به داخل کشور است. در خوشبینانهترین حالت، آنهایی که آمریکا را «شیطان بزرگ» نمیدانند، ساده لوحانی هستند که گمان میکنند اگر جنایات و خیانتهای آمریکا در حق ملت را فراموش کنیم و دست دوستی به سوی آن دراز کنیم، به سرعت مشکلات ارضی و سماوی کشور حل شده و همه چیز گل و بلبل میشود! این عده که خیالات خام خود را در قالب تئوریهای توسعه مبتنی بر غربگرایی عرضه میکنند، آمریکا را کعبه آمال خود دانسته و گمان میکنند کلید توسعه و پیشرفت کشور تنها در دست کدخدایی است که کافی است دستمان را به سویش دراز کنیم تا آن را تحویلمان دهد.
دسته دوم را میتوان انقلابیهای خسته و پشیمان نامید. آنان که علی رغم داشتن سوابق انقلابی و مواضع شدید و غلیظ علیه استکبار و آمریکا، به مرور و به دلایل مختلف تغییر مسیر داده و درصدد اشاعه و توجیه این عقب نشینی در زرورق تقلبی عقلانیت و واقعگرایی هستند اما در عالم واقع، این زرورق هیچ نسبتی با عقلانیت و واقعیتهای صحنه ندارد چرا که تجربه نشان داده است اعتماد به آمریکا و دل بستن به وعدههای آن نه تنها دستاوردی به همراه ندارد بلکه در بزنگاههای خطیر، پاشنه آشیلی است که عواقب آن برای آمریکادوستان میتواند جبران ناپذیر هم باشد. کافی است نگاهی گذرا به سرنوشت برخی کشورهای منطقه داشته باشیم. بزک کردن چهره کریه آمریکا، فصل مشترک دو گروه فوق است.
دور جدید مذاکرات هستهای ایران و 1+5 که متاسفانه به دلایل مختلف تا حد زیادی به مذاکرات هستهای ایران و آمریکا مبدل شده، این امید را در دل این دو گروه زنده کرده است که میتوان به سمت عادیسازی روابط با «شیطان بزرگ» نیز گام برداشت. البته این خوشخیالی دوطرفه است و غرب نیز هوشمندانه به آن دامن میزند. به این تیترها نگاهی بیندازید؛ تایم: بای بای شیطان بزرگ!، گاردین: ایران برای حرکت به جلو باید شیطان بزرگ را فراموش کند، نیویورک تایمز: حالا ایرانیها درباره شیطان بزرگ چه میگویند؟ و...
رسانهها، تحلیلگران و سیاستمداران غربی عامدانه و هدفمند میکوشند آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی ایران را به شعاری تزئینی و تشریفاتی در قالب «مرگ بر آمریکا» -آن هم در چند روز و مراسم خاص مانند نمازهای جمعه، راهپیمایی 22 بهمن، 13 آبان و روز قدس- تقلیل دهند حال آن که اعتقاد به شیطان بزرگ بودن آمریکا یک سیاست عینی و عملی است که عمری به درازای عمر انقلاب اسلامی دارد و امروزه گستردهتر از هر زمان دیگری قابل مشاهده و پیگیری است. امروز سوریه تاوان اتحاد با محور مقاومت و ایران را میدهد، بحرینیها به اتهام ایران دوستی با خشم و کینه آمریکا روبرو هستند، ایستادگی و مقاومت یمنیها الگو گرفته از ایران است و به انتقام این تحول بزرگ به خاک و خون کشیده میشوند.کدام بحران و درگیری را در منطقه سراغ دارید که آمریکاییها سرمنشاء آن نباشند؟ و البته که جمهوری اسلامی نیز نمیتواند در برابر این ظلم و جور ساکت بنشیند و نظارهگر باشد. حمایت از مظلومان در برابر استکبار جهانی از اصول لایتغیر جمهوری اسلامی است و در این میان فرقی میان شیعیان بحرین و اهل سنت فلسطینی نیست. مبارزه با آمریکا تابلوی انقلاب اسلامی است و مسئولان باید با افتخار و شجاعت این تابلو را به دست گیرند و از ابراز آشکار و شجاعانه مواضع خود ابایی نداشته باشند.
در داخل کشور نیز پایبندی به مبارزه با آمریکا لوازم و ابعاد خاص خود را دارد. آمریکاییها علناً اعلام کردهاند هدف اصلی تحریمهای بیسابقه و همه جانبه علیه ایران، فشار به مردم برای جدایی انداختن میان آنان و نظام است تا از این طریق به اهداف سیاسی خود دست یابند. در چنین میدانی، علاوه بر مقابله شجاعانه با آمریکا و بچه شیطانهای منطقهای آن، خدمت به مردم و کاهش و رفع مشکلات آنان نیز عین مبارزه با استکبار است. همانگونه که رهبر معظم انقلاب در مراسم 14 خرداد سال 1382 فرمودند: «بزرگترین مبارزه با آمریکا، خدمت به این مردم است.» هر عقل سلیمی میداند خدمت به مردمی که اصلیترین دشمن آنان آمریکاست، از هر مسیری بگذرد، بدون شک از مسیر دل بستن به «شیطان بزرگ» نیست.
- نمایشنامهای بهنام واگذاری
سیدمصطفی هاشمیطبا در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
بیش از ١٢ سال از شروع اعلام واگذاری تیمهای استقلال و پرسپولیس میگذرد. به گواهی صفحات مطبوعات آن زمان، رئیس وقت سازمان تربیت بدنی در دولت دوم اصلاحات و سایر دستاندرکاران این سازمان و همچنین وزارت امور اقتصادی و دارایی و بعدا وزارت ورزش و جوانان، چندین نوبت، زمان وارد بورسشدن سهام این دو باشگاه را اعلام و مرتبا آن را تمدید میکردند.
نگارنده همان موقع در مصاحبههای مختلف اعلام کرد امکان عرضه سهام این دو باشگاه در بورس وجود ندارد؛ زیرا اولا مدارک و دفاتر مالی دو باشگاه نامشخص است و ثانیا شرکتهایی میتوانند وارد بورس شوند که حداقل دو سال آخر مالی، سود داشته باشند. پس از چند مرتبه تمدید وعدهها گفتند شرکتهای یادشده شرایط ورود به بورس را ندارند و به فرابورس میروند. این پرده دوم نمایش واگذاری بود و پس از مدتی پرده دوم این نمایش افتاد و بعدا اعلام شد واگذاری از طریق مزایده صورت میگیرد.
این اعلامها و روشهای واگذاری از سوی وزارتخانه یا سازمانهایی صورت میگیرد که کارشناسان متعدد مالی و حقوقی با تشکیلات بسیار گسترده در آنها حضور دارند و اگر الفبای قانون را بخواهند اجرا کنند بهنحوی دیگر وارد موضوع میشوند که منطبق با قانون باشد و سرانجام معقول داشته باشد.
سرانجام پرده سوم این نمایشنامه (کمدی تراژدی یا درام!) بالا رفت و سازمان خصوصیسازی و وزارت ورزش و جوانان اعلام کردند بهصورت مزایده این دو باشگاه را واگذار میکنند و البته در ابتدا اعلام کردند باشگاه را واگذار میکنند، ولی پس از مدتی اعلام کردند که «برند» این دو باشگاه بهعلاوه ساختمانهای اداری و ورزشگاههای در اختیار باشگاهها (هر باشگاه یک ورزشگاه) را واگذار میکنند و سرانجام پس از مدتی طولانی حداقل قیمت مزایده را تعیین کردند و پس از چهار دور اعلام مزایده، نهایتا اعلام تنفس کردند. معلوم میشود در مزایدهها هم به تأسی از دادگاهها میتوان اعلام تنفس کرد! از ابتدا معلوم بود این مزایدهها به نتیجه نمیرسد و با فرض اینکه مزایدهها برنده اعلامشده داشته باشد، باز هم معلوم نیست باشگاهها چگونه باید ادامه حیات دهند؛ زیرا به مصداق خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج، شالوده این واگذاری خلاف قانون و عرف بود. اما کجی این خشت اول در کجاست و موضوع چگونه است.
همه میدانند باشگاههای پرسپولیس و استقلال باشگاههای دولتی هستند. البته باشگاه پرسپولیس در سال ٨٢ یا ٨٣ با رأی قوهقضائیه، دولتی شناخته شد و باشگاه استقلال در بدو تشکیل به نام شرکت دولتی به ثبت رسیده است. این را هم بگویم که باشگاه استقلال هیچ ربطی به باشگاه منحله و مصادرهشده تاج ندارد؛ زیرا باشگاه تاج مصادره و منحل شد و اموال آن در اختیار دولت و نهادهای انقلابی قرار داده شد و بعدا باشگاه استقلال با سرمایه مشخص بدون هیچ ارتباطی با باشگاه تاج تأسیس شد و اینکه برخی بهدنبال اموال باشگاه تاج برای استقلال هستند، کاری بیسرانجام است و اینکه اعلام کردهاند تاج در ترکیه زمین دارد، حرف مستندی نیست. با فرض اینکه در ترکیه زمینی بهنام باشگاه تاج باشد، مالکیت آن نصیب نهادهای انقلابی میشود نه باشگاه استقلال. گفتیم دو باشگاه دولتی بودند و تابع قوانین و مقررات شرکتهای دولتی هستند و در مواردی که قوانین دولتی ساکت باشد قانون تجارت بر فعالیتهای آنان حاکم است و البته تقریبا در اکثریت قریب به اتفاق موارد تابع قانون تجارت هستند.
بههرحال ابتدا اعلام شد دو باشگاه به مزایده گذاشته میشود و بعدا گفتند «برند» و ورزشگاه. پایه اشتباه و خلاف قانون مزایده از همینجا شروع شد. طبق ماده ١٤١ قانون تجارت، هرگاه زیان شرکت از دو برابر سرمایه آن تجاوز کند، صاحبان سهام یا باید مقداری افزایش سرمایه دهند که زیان آن را پوشش دهد یا با اعلام ورشکستگی، مدیر تصفیه بر آن بگمارند تا شرکت را به فروش رسانده و پس از فروش، درآمد حاصل را به طلبکاران به نسبت طلبشان پرداخت کند. در اینجا مجبورم به حاشیهای نهچندان مطلوب بپردازم؛ روزی یکی از وزرای کشورمان که فردی با تحصیلات کلاسیک پایین بود، ولی هوش و توانایی خاصی داشت، به چند نفر از دوستان همرده خود گفت شماها وضع نامطلوب را بهخاطر اینکه من مدرک ندارم میدانید، ولی اینطور نیست، من شاگرد دورهگردی داشتم که معاون وزیر بازرگانی شد! حال میبینم مسئولانی که عالیترین مدارک تحصیلی را دارند و حقیر هم به برخی از آنان علاقه دارم؛ مرتکب اقدامات و بیاناتی میشوند که شاید از همان شاگرد میوهفروش دورهگرد نیز ساخته نبود. در ابتدا گفتند باشگاهها را واگذار میکنیم.
بعدا که موضوع بدهیها پیش آمد، گفتند برند را واگذار میکنیم و بدهیها را دولت برعهده میگیرد. اولا اگر برند را واگذار میکنند، مگر برند بدهی دارد که آن را دولت تقبل میکند؟ و ثانیا قیمتگذاری برند از روی بهره اقتصادی آن است که این برندها هیچ بهره اقتصادی نداشته و ثالثا دولت بدون داشتن ردیف بودجه چگونه بدهی را تقبل میکند؟ مگر دولت بدون ردیف بودجه میتواند هزینههای مالی را تقبل کند؟ بهعلاوه اگر دولت تقبل میکند، لازم است که همین الان بدهیها را پرداخت کند، نه آنکه وعده سرخرمن بدهد!
اما دولت و سازمان خصوصیسازی نه میتوانند شرکتهای یادشده را واگذار کنند، نه میتوانند برند آنها را واگذار کنند. هر دو اقدام خلاف قانون است. طبق قانون، شرکتهای مشمول ماده ١٤١ قانون تجارت (که پرسپولیس و استقلال مصادیق بارز آن است) یا باید افزایش سرمایه دهند، بهنحوی که زیانهای آن جبران شود یا باید با اعلام ورشکستگی، مدیر تصفیه برای آن بگمارند تا با فروش آن طلبِ طلبکاران را پرداخت کند.
وقتی دولت افزایش سرمایه نمیدهد تا زیانها جبران شود، تنها راه نصب مدیر تصفیه است. مدیر تصفیه باید همه شرکت را طبق ضوابط بهفروش برساند و نه برند و ورزشگاه را که البته معلوم نیست ورزشگاهها سند مالکیت داشته باشد یا مشخص نیست سند مالکیتش به نام کیست؟
حال که پرده سوم نمایش به نام تنفس پایین آمده خوب است این مقامات تحصیلکرده به این بیندیشند که بر فرض دو ماه دیگر این مزایده برگزار شد و برنده هم داشت و برنده آن هم اهلیت داشت، برنده باید چهکار کند؟ ذکر نکات زیر هم برای یادآوری چندان خالی از لطف نیست.
١- این دو باشگاه در لیگ برتر بهنام باشگاه شرکت دارند و نه صرفا برند، بنابراین برند شخصیت حقیقی یا حقوقی نیست که بتواند در لیگ حضور پیدا کند، پس باید مالک برند شرکتی بههمین نام تشکیل بدهد و در اداره ثبت شرکتها به ثبت برساند. هنوز در ثبت شرکتها باشگاههای پرسپولیس و استقلال وجود دارند و امکان تفکیک برند از باشگاه در ثبت شرکتها ممکن نیست.
٢- در سراسر ایران تیمهای فوتبال و برخی رشتههای دیگر بهنام استقلال و پرسپولیس وجود دارند؛ مثل استقلال خوزستان و استقلال ارومیه و این امر در اقصینقاط کشور و حتی شهرهای کوچک ادامه دارد. مالک برند استقلال یا پرسپولیس با این نامگذاریها چه خواهد کرد؟
٣- در دو ماه پیشِرو هیأت مدیرهها باید ترمیم یا تعیین تکلیف شوند، کادر مربیگری باید مشخص شود و قراردادهای آنها و بازیکنان باید به ثبت برسد. این تعهدات را چه کسی انجام میدهد؟ مگر باشگاههای در اختیار وزارت ورزش و جوانان بدون داشتن ردیف بودجه (برای شرکت دولتی) میتوانند تعهد مالی ایجاد کنند؟ بلی میتواند چون بعضی تحصیلکردههای عالیرتبه ما مشابه همان شاگرد میوهفروش شدهاند.
٤- در مقررات مزایده و مناقصه معمولا باید شرکتکننده دو پاکت ارائه کند؛ پاکت الف و پاکت ب. پاکت الف محتوی مشخصات فنی و تواناییهاست و پاکت ب محتوی پیشنهاد مالی. ابتدا باید پاکت الف باز شود تا معلوم شود فرد پیشنهاددهنده صاحب صلاحیت است یا خیر، سپس کسانی که از نظر فنی تأیید شدهاند پاکت ب آنها باز شود. در مزایدههای ذکرشده اول پاکت مالی باز شده و بعد اهلیت آنها بررسی شده.اهلیت هم معلوم نیست یعنی چه؟ ابتدا باید بگویند چه کسانی فاقد ضوابط هستند و سپس مزایده را اعلام کنند، نه آنکه سکوت کنند و بعد سلیقهای عمل کنند؛ یعنی وقتی پرده چهارم نمایشنامه بالا میرود، مثل نمایشنامههای سوپرروشنفکری و سوررئالیستی مقداری علامت سؤال در مقابل تماشاچیان گذاشته میشود و مانند فیلمهای سوپرمدرن تعیین تکلیف را به بیننده واگذار میکنند. وقتی این نمایشنامه ١٢ساله را بررسی میکنیم درمییابیم یا جهل حاکم بوده یا نبود صداقت که در هر دو مورد ماهیت مجریان بهشدت زیر سؤال میرود و معلوم نیست واقعیت پشت صحنه چیست و چرا اینگونه عمل میشود و معلوم نیست دستگاههای نظارتی چگونه به این مسئله میاندیشند. واقعا اگر اراده سیاسی بر آن است که واگذاری موجب سوءاستفادههای سیاسی از هواداران میشود و انتخابات مجلس یا ریاستجمهوری را تحتتأثیر قرار میدهد، رسما واگذاری را منتفی کنند، والا این قافله تا به حشر لنگ است.
اما اگر واقعا اراده بر واگذاری باشد، تنها راه واگذاری رعایت قانون یا بهتر بگوییم همه قوانین است؛ چه تمسک به یک قانون و رعایتنکردن قانونهای مؤثر دیگر، مثل گفتن قسمتی از حقیقت است و نه همه حقیقت. دراینباره پیشنهاد میشود خصوصیسازی استقلال و پرسپولیس به روش زیر باشد:
الف) اعلام شمول ماده ١٤١ قانون تجارت بر دو شرکت؛
ب) اعلام ورشکستگی و نصب مدیر تصفیه برای دو شرکت و ارائه ردیف مشخص در لایحه بودجه ٩٥ برای تأمین مالی کامل طلبکاران؛
ج) ارائه ماده واحده به مجلس برای استفاده از نامهای استقلال و پرسپولیس برای تشکیل دو شرکت جدید بهصورت سهامی عام توسط وزارت ورزش و جوانان و تعیین فرصت واگذاری؛
د) پس از تشکیل دو شرکت ارائه سهام شرکت به مردم بهصورت عام، بدون محدودیت خرید برای خریداران؛
هـ) با تشکیل مجمع سهامداران، هیأت مدیره باشگاهها انتخاب و کار خود را شروع میکنند.
طبعا این فرایند تا یکسال طول میکشد و ضروری است در این مدت، لنگان خرک دو باشگاه بهصورت فعلی و با کمک دولت و نهادها و البته درآمدهای ویژه باشگاهها به مقصد هدایت شوند.
اگر همین امروز این کار شروع شود تا سال آینده تکلیف هر دو تیم مشخص میشود، و گرنه حکایت من بدو آهو بدو خواهد بود.
- زمین تنها خانه ماست
گری لوئیس هماهنگ کننده مقیم سازمان ملل متحد در ایران در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
ما هرسال، 15 خرداد روز جهانی محیط زیست را گرامی میداریم. متمایز کردن این روز به ما این فرصت را میدهد تا مسئولیت پذیری خود در برابر سیاره زمین را نشان دهیم و هر کدام نمایندهای برای ایجاد تغییر و توسعه پایدار باشیم.
موضوع انتخاب شده از سوی برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد برای امسال بسیار عالیست: «هفت میلیارد رویا. یک سیاره. با احتیاط مصرف کنید.» آقای بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، میگوید: «هیچ برنامه دومی وجود ندارد، زیرا سیاره دومی وجود ندارد.» او حق دارد، زمین تنها خانه ماست. این پیامی است الهام بخش و در عین حال هشدار دهنده. این هشدار را میتوان با عنوان «امنیت انسانی» و چالشهای آن تفسیر کرد.
مفهوم امنیت انسانی به امنیت و توسعه انسانها میپردازد نه قلمرو و سلاح.
بنابراین، امنیت انسانی عناصر گوناگونی دارد؛ امنیت جوامع، سلامت، اقتصاد، امنیت شخصی، غذا و محیط زیست. تمامی این عناصر به چگونگی زندگی بشر و احساس امنیت وی اشاره دارد. همه ما نیاز داریم تا هوایی سالم تنفس کرده و آب سالم بنوشیم. همه ما نیاز داریم تا در امنیت زندگی کنیم. همه ما نیاز داریم تا بتوانیم برای خانواده خود زندگی پایداری را رقم بزنیم.
یکی از مهمترین کارهایی که هر دولت باید انجام دهد، ایمن کردن محیط زیستی است که شهروندانش در آن زندگی میکنند.
اما امروزه، در تمامی صحبت هایمان از امنیت، چه میزان زمان خود را به مسألهای که شاید مهمترین تهدید موجود بر امنیت ماست اختصاص میدهیم؟ تهدیدی که از سوی محیط زیستی خشمگین متوجه ماست. و اینجا، در خاورمیانه، منظور آب و هوایی گرمتر و خشکتر است. این یک واقعیت ساده است. سیاره زمین نیازمند بشریت نیست. ما نیازمند کره زمین هستیم. محیط زیست دیگر مربوط به سرسبزی نیست. این مسأله دیگر به عنوان یک بخش لوکس در دستور کار ملی مطرح نیست. این یک موضوع امنیتی است. ساده و شفاف. یک موضوع «امنیت انسانی» و چیزی که در نهایت در معرض تهدید است، تمدن انسانی است.
آب ممکن است باعث حفظ حیات شود، اما آب تمیز، ایمن و قابل شرب است که باعث ایجاد تمدن میشود. در سطح جهانی، کمبود آب بر روی زندگی بیش از 2 میلیارد نفر که در بیش از 40 کشور زندگی میکنند تأثیر گذاشته است. تحقیقات نشان میدهد تا سال 2050، بحران آب بیش از 54 کشور را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این کشورها محل سکونت نزدیک به 4 میلیارد انسان هستند که بیش از نصف جمعیت کره زمین را تشکیل میدهد. درست است که آب منبعی قابل تجدید است اما میزان مصرف ما بیش از ظرفیت جایگزینی است. این یک تصویر جهانی است.
اکنون اجازه دهید درباره ایران صحبت کنیم. درباره ایران نیز ماجرا به همین منوال است. در سال 1956 میزان ذخایر سرانه آب در ایران 7000 متر مکعب در سال بود. امروز، این عدد کمتر از 1900 متر مکعب است. این در واقع آستانه کمبود آب است. بر اساس روند موجود این شرایط بدتر از قبل خواهد شد. بر اساس مدل جاری، تا سال 2020 این عدد افت بیش تری خواهد داشت و به آستانه «کمیابی آب» یعنی 1300 متر مکعب در سال خواهد رسید. این آمار بر اساس تحقیقات دولت بهدست آمده است.
آب برای حفظ زندگی روزمره کاملاً حیاتی است. ما نمیتوانیم بدون آب بیش از چند روز زنده بمانیم. سلامت ما نیز به صورت مستقیم وابسته به آب است. ما به آب برای کشاورزی نیاز داریم تا بتوانیم سه بار در روز ظرف غذایمان را پر کنیم. پس اقتصاد و رفاه ما وابسته به آب است. شاید دو مورد از مهمترین موارد مرتبط با مسأله کمبود آب در ایران دریاچه ارومیه در شمال غربی و تالاب هامون در جنوب شرقی ایران باشد. من افتخار دیدن هر دوی این مکانها و بسیاری دیگر از مناطق این کشور را داشتهام. زمانی که معیشت افراد به خاطر نبود آب به خطر میافتد، آنها دچار افسردگی میشوند. همه این تغییرات جابهجایی مردم را به دنبال خواهد داشت. تنها دو نکته وجود دارد که دوست دارم بعد از خواندن این مقاله به آن فکر کنید.
اول؛ ما باید ابتدا چیزی را که خراب کردهایم درست کنیم و دوم برای اینکه این کار را انجام دهیم باید دیدگاه و روشهای صحبت خود را نسبت به موضوع امنیت تغییر دهیم. ما نیاز داریم تا روی مسأله امنیت انسانی تمرکز کنیم. در این بین ما نیاز داریم تا امنیت زیست محیطی را اولویت بندی کنیم. من در جاهای دیگر صحبت کرده و مقالههای گوناگونی برای حل مشکلات زیست محیطی در منطقه نوشتهام.
بگذارید خیلی خلاصه به داستان دریاچه ارومیه در ایران بازگردم. در سازمان ملل متحد ما به همراه دولت جمهوری اسلامی ایران و حامیان بینالمللی و کشاورزان در سطح استانی کارهایی انجام میدهیم. جوهره این راه حل آموزش کشاورزان برای مصرف بهتر آب است. آبی که صرفهجویی شده دوباره به بستر دریاچه باز میگردد. ممکن است که دریاچه ارومیه به روزهای اوج خود در دهه 90 میلادی بازنگردد اما میتوان آن را تا بخشی ترمیم کرد. ما مشکلی مشترک داریم پس باید به دنبال راه حلی مشترک نیز باشیم. ما نیاز داریم تا مثبت اندیش باشیم. این مشکل قابل حل است. برای همه نقشی در این زمینه وجود دارد. به عنوان انسان، ما هم ارباب سیاره زمین و هم عامل ترس و وحشت زیست بوم خود هستیم. محیط زیست اگر تا به حال به سرسبزی اشاره داشته حالا راجع به امنیت انسانی و تمدن است. و هم اکنون ما باید در اقدامی قهرمانانه از تمدن خود حفاظت کنیم. پس بیایید این اقدام قهرمانانه را آغاز کنیم. در این اقدام از همه استقبال میشود و تمام دستها به شمار میآید.
نظر شما